۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

ای فردا


می خوانم و می ستایمت پر شور
ای پرده ی دل فریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده ی گلگون
ای فردا ای امید بی نیرنگ
دیری ست که من پی تو می پویم
هر سو که نگاه می کنم آوخ
غرق است در اشک و خون نگاه من
هر گام که پیش می روم برپاست
سر نیزه خون فشان به راه من
وین راه یگانه راه بی برگشت
ره می سپریم همره امید
آگاه ز رنج و آشنا با درد
یک مرد اگر به خاک می افتد
بر می خیزد به جای او صد مرد
این است که کاروان نمی ماند
آری ز درون این شب تاریک
ای فردا من سوی تو می رانم
رنج است و درنگ نیست می تازم
مرگ است و شکست نیست می دانم
آبستن فتح ماست این پیکار
می دانمت ای سپیده ی نزدیک
ای چشمه ی تابناک جان افروز
کز این شب شوم بخت بد فرجام
بر می آیی شکفته و پیروز
وز آمدن تو زندگی خندان
می آیی و بر لب تو صد لبخند
می آیی و در دل تو صد امید
می ایی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
وز بهر تو بازگشته صد آغوش
در سینه ی گرم توست ای فردا
درمان امیدهای غم فرسود
در دامن پاک توست ای فردا
پایان شکنجه های خون آلود
ای فردا ای امید بی نیرنگ


زنده باد استاد هوشنگ ابتهاج


به امید پیروزی حق بر باطل

"مهرو ملالی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر