۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

ایران فردا


نویسنده ای آلمانی بنام گوستاو فریتاگ Gustav Freytag اواخر قرن 19 کتاب معروف آندوره بنام منطق حکومت را - که در سال 1666 نوشته شده و رموز هنر فرمانروایی را می آموزاند- بصورت طنز بازنویسی کرد.
در این کتاب جوانی که برای مقام مشاورت شهریار مناسب تشخیص داده شده به محلی برده میشود که در آن رموز حکومت به دقت نگهداری می شود. این رموز عبارتند از: اونیفورمهای حکومت، نقابهای حکومت، عینک های حکومت، غباری که در چشم ریخته می شود و ...؛ رداهایی نیز وجود دارند که هر کس آنها را به تن کند دارای اقتدار و احترام حاکمانه می شود.
هریک از این رداها نامی از قبیل مصالح عمومی، امنیت اجتماعی و حفظ و کیان دین دارد که در موقع مناسب توسط حاکم پوشیده می شود.
ردایی که به علت استفاده ی هر روزه کاملاً نخ نما شده «حسن نیت» است و برای توجیه هر کاری از آن استفاده می شود.
کسی که عینک حکومت را به چشم می زند وارد دنیایی خیالی می شود؛ این عینک مسائل بسیار مهم را کوچک و مسائل بی اهمیت را بزرگ می کند. آدم با استفاده از آن چیزهایی را می بیند که وجود ندارند و آنچه را که و جود دارد نمی بیند.
این داستان متداول حکومت هایی است که خود را در لفاف اقتدار ضد مردمی پیچیده اند. حکومت هایی که نمود بارز توهم قدرتند. قدرتی که نه به واسطه ی استفاده از آراء حد اکثری که بوسیله ی نقابهای اینچنینی بدست میاید و سرچشمه اش فریب است.
جمله ی معروفی وجود دارد که می گوید: « میشود برخی را برای مدتی فریب داد اما هیچگاه همه برای همیشه فریب نمی خورند»
همین است که هنگامی که دستهای فریب رو می شوند و نقابها از چهره فرو می افتند، تنها دستاویز ماندگاری، می شود خشونت. دیگر رداهای حکومت و نقابهای رنگ و رو رفته و عریان شده به کار نمی آیند؛ دیگر حسن نیت و مصالح عمومی میشود چاقوی بی دسته که به سوی خود حاکم نشانه می رود. این داستانی است که در طی بیش از سی سال گذشته بر مردم ما رفته است.
اما متاسفانه چیزی که امکان پیش گیری داشت با اهمال، مبدل به امروز ایران شد. باید پذیرفت که ما ایرانیان حافظه ی تاریخی یا نداریم یا حافظه مان ضعیف است. چرا که بارها و بارها از همین نقطه لطمه خوردیم، فراموش کردیم و باز روز از نو روزی از نو.
مگر همین اعراب با وعده صلح  و برابری خاکمان را به توبره نکشیدند و فرزندان ایران را نکشتند و بعد عجممان نخواندند و با نظر حقارت در کشور خودمان به ما نگاه نکردند؟
اعراب فریبم داند
برج موریانه را به خواست ایشان در گشودم
نماز خواندم و قرمطیم دانستند
نماز خواندم و رافضیم دانستند
و قرار گذاشتند ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم
که این آسانترین طریق وصول به بهشت بود
                                          "مدایح بی صله- احمد شاملو"
سی و چند سال پیش نیز وقایع به همین شکل رقم خورد، فریبمان داند که آزادی تفکر، هدیه ای خدادادیست، انسانها فارغ از هر نژاد و هر مرام بندگان خداوندند و باید از امکانات برابر سود جویند.
گفتند تبعیض و فقر بیداد میکند. فاصله ی طبقاتی بسیار است و و عده دادند پول نفت را به در خانه هایمان می آورند، آب و برق را رایگان میکنند و آزادی و امنیت تمام ایرانیان را فارغ از هر نژاد و تفکر و دین تضمین می کنند؛ و چه شد؟
برادران سنی را به بهانه های مختلف کشتند، زرتشتیان را کافر خواندندو آتش پرست و معابدشان را تخریب کردند، دراویش و بهائیان را کشتند و سوزاندند.
آمار فقر در کشور بالاتر رفت، شرایط زیست دشوارتر شد و میلیونها ایرانی که بعضاَ از نخبگان این مرزو بوم بودند ترک دیار کردند و در کشورهای دیگر با شرایطی سخت زندگی کردند و میکنند و امروز که وقیحانه ایرانی را در خانه خودش بزغاله و خس و خاشاک خطاب میکنند.
کمی مکث کنیم و به آنچه اتفاق می افتد بیاندیشیم، مباد که بار دیگر تاریخ از یادمان برود، مباد که فریب بخوریم. اینبار تنها و تنها جمهوری ایرانی و دولت سبز ملی خواست ماست. هیچ چیزی نباید مانع ایجاد حکومتی ملی در این مرز و بوم شود. حکومتی بر اساس خواست ایرانیان و با احترام به همۀ فرزندان این خاک.
در این جنبش رهبری تنها از آن کسی است که به خواست ایرانی احترام بگذارد و ردای فریب از تن بیندازد و یکصدا آنچه را فریاد کند که ایران و ایرانیان می خواهند.
پیروز باد جمهوری دمکراتیک سبزملی ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر