۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

زنان دستگیرشده اعتراضات اخیر در سلولهای انفرادی زندان گوهردشت کرج

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،تعدادی از زنان دستگیر شده در جریان اعتراضات عاشورا و 22 بهمن در سلولهای انفرادی بند زنان زندان گوهردشت کرج تحت شکنجه بسر می برند.
تعدادی از زنان دستگیر شده دراعتراضات عاشورا و روزهای قبل از 22 بهمن و روز 22 بهمن در سلولهای انفرادی بند زنان زندان گوهردشت در شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی نگهداری می شوند. در حال حاضر حداقل 3 نفر از آنها در سلولهای انفرادی بسر می برند.آنها بدلیل پر بودن سلولهای انفرادی بند سپاه زندان گوهردشت به سلولهای انفرادی بند زنان منتقل شده اند. بازجویان وزارت اطلاعات با شکنجه های روحی و جسمی قصد دارند که از آنها اعترافات دروغین برای پرونده سازی و صدور احکام سنگین بگیرند.
اسامی تعدادی از آنها به قرار زیر می باشد:
1-خانم فاطمه ویسی روز عاشور دستگیر و به سلولهای انفرادی بند زنان زندان گوهردشت منتقل شد.اعضای خانواده زندانی سیاسی فاطمه ویسی توسط این رژیم به خاطر اعتقادت سیاسی آنها اعدام شده اند.
2-مریم بهرامی از دستگیر شدگان روز 22 بهمن است
3- خانم کریمی گفته می شود از هموطنان بهائی است
4 خانم سمیه حسینی که همراه با برادرشان در روز 22 بهمن دستگیر شده اند گفته می شود اخیرا آزاد شده اند.
شرایط سلولهای انفرادی بند زنان زندان گوهردشت کرج قرون وسطائی و معمولا برای بازداشتهای کوتاه مدت بکار برده می شود. در این سلولها در سالهای گذشته قتلهای زنجیره ای روی داده است که پیش از این ما با اسم و مشخصات آنها را افشاء کرده بودیم.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، دستگیریهای گسترده مردم ایران و قرار دادن آنها در سلولهای انفرادی،شکنجه های قرون وسطائی و غیر انسانی برای گرفتن اعترافات دروغین جهت صدور احکام سنگین را محکوم می کندو از دبیر کل ،کمیسر عالی حقوق بشر،گزارشگران ویژه شکنجه و دستگیریهای خودسرانه می خواهد که برای پایان دادن به جنایتها سیستماتیک و مستمر علیه مردم ایران خواستار تشکیل جلسه اصطراری شورای امنیت برای رسیدگی به جنایت علیه بشریت در ایران است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

پیشنهاد "تایمز مالی" برای کمک به جنبش سبز

رئیس گروه سیاست بینالمللی روزنامه تایمز مالی آلمان، در یک تفسیر تازه پس از بررسی بیحاصل بودن مذاکره و جنگ، کمک به مردم ایران برای تغییر رژیم در این کشور را راهحل سومی معرفی میکند که برای ایران و غرب ثمربخش است.
Ines Zöttl رئیس گروه سیاست بینالمللی روزنامه تایمز مالی آلمان، شاید یکی از معدود روزنامهنگاران غربی باشد که به طور مشخص از تغییر رژیم در ایران پشتیبانی میکند. او معتقد است که جمهوری اسلامی ایران، در مناقشه اتمی آنقدر به بازی موش و گربه ادامه میدهد که به نخستین بمب اتمی دست یابد. پس مذاکره غرب با این حکومت دیگر ثمریندارد.
تحریم سودی ندارد
سوتل با اشاره به آخرین گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی که از اهداف جمهوری اسلامی برای دسترسی به سلاح اتمی پرده برداشته است، مینویسد:«ممکن است این فریاد این بار منتهی به اقدام شود و شورای امنیت سازمان ملل متحد بر سر تحریمهای تازه به توافق برسد، اما یک تحریم جدی با منافع غرب در تضاد است و این محدود به چین نمیشود. هیچکس حاضر نیست ریسک قطع جریان نفت ایران و احتمالا بسته شدن تنگه هرمز را بپذیرد. علاوه بر این تحریمهای شدید به احمدینژاد بهانه مناسبی خواهد داد تا ویرانی اقتصادی رو به افزایش ایران را توجیه کند.»
عوارض جانبی حمله نظامی
رئیس گروه سیاسی تایمز مالی، سپس احتمال حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران را به عنوان دومین راهی که تاکنون در دستور کار آمریکا بوده به زیر پرسش میبرد و در این مورد مینویسد:«بهای یک حمله نظامی با توجه به چشمانداز موفقیت اندک آن، بسیار بالا است. بیشتر کارشناسان هشدار میدهند که یک جراحی نظامی تنها میتواند از سرعت پیشرفت برنامه اتمی ایران بکاهد. تضاد میان آمریکا، اسرائيل و جهان عرب تشدید خواهد شد و ایران از توان بالقوه خود برای بیثبات کردن منطقه از جمله عراق و لبنان بهره خواهد برد. ایران، در استفاده از تجربه غنی خود در مورد پشتیبانی از تروریستها در تمام جهان نیز تاخیر نخواهد کرد.»
راه سوم: حمایت جنبش سبز
اینس سوتل سپس نتیجه میگیرد که راه سومی وجود دارد و آن کمک به مردم ایران برای تغییر رژیمی است که از آن به ستوه آمدهاند. او مینویسد:«جهان باید سرانجام هدیهای تاریخی را که ایرانیان، یعنی مردم و نه دولت، پشت درش گذاشتهاند، دریافتکند. روی پاکت این هدیه نوشته شده است: تغییر رژیم.»
در دنباله این بحث میآید:«مقایسه با توطئه کثیف سیا برای سرنگونی محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ گمراه کننده است. این خود مردم ایران هستند که به پا خاستهاند و به رغم اعدامها و تصفیهها، اعتراضاتشان همچنان شعله میکشد. جنبش مخالف، یکپارچه نیست، اما چهرههای خودش را دارد. (اینجنبش) دارای شهامتی باورنکردنی است و به صورت جدی در دستگاه قدرت شکاف ایجاد کرده است.»
اشتباه جهان غرب
روزنامهنگار آلمانی، سپس از برخورد جهان غرب با اعتراضات مردم ایران شکوه میکند و مینویسد:«غرب طوری رفتار میکند که انگار مساله ربطی به آن ندارد. چند محکومیت تقریبا اخلاقی و دیگر هیچ.»
مقاله تایمز مالی چنین ادامه مییابد:«زمان تفکیک مسخره تنش هستهای و جنبش دموکراسیخواهی فرارسیده است. این نظریه بر این پایه بنا شده است که در صورت مداخله غرب در امور داخلی، یک معامله اتمی غیرممکن خواهد شد. اما این چک سفید تنها به ثبات حکومت کمک خواهد کرد »
یک انتخابات بی اعتبار
رئیس گروه بینالمللی تایمز مالی در مقاله روز ۲۵ فوریه خود پیشنهاد میکند:«اوباما، مرکل و اتحادیه اروپا باید انتخابات ریاستجمهوری ایران در ماه ژوئن را بیاعتبار اعلام کنند. غرب باید اهداف تظاهرکنندگان را به رسمیت بشناسد. باید بر وجود زندانیان تاکید کند، از شکنجه بگوید. آن نقطهای که این اقدامات میتوانست جنبش سبز را بیاعتبار کند، مدتهاست پشت سر ما قرار گرفته. هیچ ایرانییی نمیپذیرد که قدرتهای خارجی در پشت سر تظاهرات قرار داشتهاند. حرفها بیاثر نیستند. دالائی لاما قدرتش را از همبستگی جهانی میگیرد.»
مقاله با پیشنهاد یافتن راهحلی بینالمللی برای پشتیبانی فنی و مشورتی از گروههای مدافع حقوق بشر در ایران به پایان میرسد. اینس سوتل مینویسد:«نیویورکتایمز از نرمافزاری مینویسد که میتواند سد سانسور را بشکند. این نرم افزار را به صورت تولید انبوه به ایران برسانیم. ایرانیان، ۳۱ سال پیش شاه را راندند. کمک کنیم تا از چنگ ملاها رها شوند.»
جواد طالعی
تحریریه: یلدا کیانی

دانشگاه آزاد دانشجویان تبعیدی را ثبت نام نکرد

سازمان مركزی دانشگاه آزاد از ثبت نام دانشجویان واحد تهران مركز كه با حكم تجدیدنظر كمیته مركزی انضباطی، به واحدهای مختلف این دانشگاه تبعید شده بودند، ممانعت به عمل آورد.
به گزارش ادوار نیوز، این دانشجویان بعد از گذاراندن یك ترم تعلیق، برای ثبت نام در ترم جدید به واحدهای مربوطه مراجعه كرده ند که به آنها گفته شد سازمان مركزی دانشگاه آزاد اجازه ثبت نام آنها را نمی دهد.
از سوی دیگر پیگیریهای صورت گرفته از سازمان مركزی، با این پاسخ همراه شده كه اعتراض بعضی نهادهای خاص به این احكام تجدیدنظر، موجب لغو آنها شده است.
این درحالی است که بنا بر آییننامه های انضباطی موجود دانشگاهها، تنها مرجع لغو احكام، كمیته تجدیدنظر است كه این كمیته هم حكم به تبعید و تعلیق این دانشجویان داده است. از این رو اقدام سازمان مركزی دانشگاه آزاد در ممانعت از ثبت نام آنها کاملا غیرقانونی میباشد.
محمد شوراب، امیر منشاری، فرزاد اسلامی، آرمین شریفی، حسين معصومي، رضا علیزمانی، حسام نصیری، علی مظلوم الحق و میلاد پورعیسی دانشجویانی هستند که در پی صدور احکام تجدیدنظر به واحدهای رودهن، اسلامشهر، تاكستان، دماوند، پرند و شهریار تبعید شدهاند.
گفتنی است بسیاری از دانشجویان دانشگاه آزاد واحدهای مختلف كشور تحت فشار نهادهای امنیتی به محكومیت های سنگینی محكوم گشته اند كه نمونه های آن در دانشگاه های آزاد نجف آباد، مشهد، اهواز، دزفول و در مورد اخیر در واحد تهران-مركز دیده شده است.

موج های بعدی اعترا ض شاید مهیب تر باشد/آرام شدن خیابانها نشانه بهبود اوضاع نیست

حميدرضا جلايي پور
این مصاحبه ای است که روزنامه بهار با دکتر حمیدرضا جلایی پور، جامعه شناس و استاد دانشگاه در انجام داده و در آن به تحلیل رفتار حاکمیت و جنبش سبز در قبال یکدیگر پرداخته است. در این گفتگو که «زینب اسماعیلی سیویری»انجام داده، وی بر قوی بودن ریشه های جنبش سبز و ناتوانی حکومت از ادامه رفتارهای خشونت آمیز در درازمدت سخن می گوید:
در چند ماه گذشته، شرایط کشور به سمت نوعی خشونت نگرانکننده رفته است به نظر شما علت رادیکال شدن فضای سیاسی کشور چیست؟
اولاً آنچه که در چند ماه گذشته در کشور شاهدش بودیم یک اعتراض مدنی بود ولی عدهای با توسل به امکانات رسمی به صورت خشونتآمیز با آن برخورد کردند. ثانیاً رادیکالیسم با خشونت یکی نیست. رادیکالیسم یعنی تغییرات بنیادی را پیگری کردن و خشونت یعنی وسایل اجبارآمیز را به ناحق علیه دیگران به کار بردن. شما اگر رادیکالیسم را با خشونت یکی کنید بعد مجبور میشوید تمام انسانهای فرهیختهای را که در جریان انقلاب اسلامی مبارزه کردند آنها را طرفدار خشونت بدانید که این ارزیابی غلطی است.
اگر از منظر کشوری، ملی و سیاسی به خشونت نگاه کنیم و کمی عمیقتر بحث کنیم سوال اینگونه مطرح میشود که ما چه کردیم که میلیونها نفر به اعتراض به خیابان آمدند؟ این اتفاق را نباید ساده گرفت. الان خیلی ساده بحث میکنند، میگویند: «سه میلیون نفر ۲۵ خرداد آمدند، خب بعد هم توجیه شدند، اول فکر میکردند در انتخابات تقلب شده، بعد که متوجه شدند تقلب نشده، به خانههایشان برگشتند، حالا یک مشت آدم خشونتطلب و منافق و سلطنتطلب و اسرائیلی و مزدور آمریکایی هستند و پررویی میکنند و ول نمیکنند!». در صورتیکه سؤال این است که آیا واقعاً آن سه میلیون نفر به خانههایشان رفتند؟ یا به آنها مجال اعتراض مدنی داده نمیشود؟
این بدیهی است که دولت باید به اعتراض مردم جواب بدهد. وقتی جواب نمیدهد مردم معترضتر میشوند. و با توجه به شرایط و فرصتها این اعتراض را اینجا و آنجا، امروز و یا در آینده به نحوی نشان میدهند.
علت این رادیکال شدن فضا را چگونه میتوان بررسی کرد؟
در مورد چرایی این اتفاق دلایل گوناگونی را میتوان برشمرد: یکی از دلایل آن این است که نظام سیاسی طبق قانون اساسی ما باید برآمده از خواست مردم باشد، همه مردم. همه آدمهایی که بالغ هستند و میتوانند رای بدهند و کاندیدا شوند. نظام سیاسی باید برآمده از ۷۰ میلیونی باشد که در جغرافیای ایران کنونی زندگی میکنند. حالا یک عدهای پیدا شدهاند که مدام این نظام سیاسی را کوچک کردهاند. مدام آدمهایی را بیرون میریزند. اتفاقی که در انتخابات ریاستجمهوری رخ داد، این است که: آنها که بیرون ریخته شدهاند، از باقیماندگان در داخل نظام بیشترند. و اصلاً جامعه سیاسی ایران دوتیکه شده است.
اتفاق دیگر این است که طردشدگان در قیاس با باقیماندگان، برتری کیفی دارند و جمعیتی انتقامگیر نیستند. یک جمعیت تحصیلکرده دارای اخلاق مدنی هستند که عزت خودشان و کشور را میخواهند. واز اداره لافزنانه کشور خسته شدهاند.میخواهند در سرنوشت کشورشان اثرگذار باشند.
به نظر میرسد اینها که بیرون از دایره قدرت رسمی قرار گرفتهاند به این نتیجه رسیدهاند که قدرت اجتماعیشان از آنها که داخل دایره هستند، بیشتر است. ندادن مجوز راهپیمایی هم، این فرضیه آنها را تقویت میکند. خوب اگر معترضین به نتایج انتخابات تعداد کمی هستند و پنجاه میلیون نفر نتایج انتخابات را قبول دارند این دیگر نگرانی ندارد؛ به مهندس موسوی مجوز یک سخنرانی بدهند تا قلّت جمعیت معترض را ایرانیان و جهانیان ببینند.
حالا من میگویم قطعاً مجوز نمیدهند اما باید بدانند که مشکل چیست؟ خودشان برای خودشان موضوع را ماستمالی نکنند. مشکل این است که افراطیون در حال تلاش برای استقرار یک ساختار محدودِ اقتدارگرا هستند.
حالا در واکنش به این سیاست تنگنظرانه وایران و اسلامسوز، افراد کیفی جامعه در حال انجام رفتار مدنی است.
این جنبش مدنی و اعتراضی در سالهای اخیر در هیچ کجای دنیا دیده نشده. ایران از این نظر، بینظیر است که در آن عدهای از درآمد نفت و مالیات شهروندان استفاده کنند و با مردم برخورد کنند ولی مردم باز رفتار مدنی نشان دهند.
غیرطبیعی است که یک ملت تحصیلکرده توانا که ۳۰ سال پیش بزرگترین انقلاب در کشورهای منطقه را تجربه کرده و میخواسته ساختار سیاسی دربرگیرندهای بسازد، حالا از طرف تندروهای لافزن، تحت فشار است تا به سمت نظامی محدود هدایت شود و پاسخ معترضان هم از جانب آنها بگیر و ببند و متهم شدن به وابستگی به بیگانگان است. خب معلوم است که با این وضع فضا بحرانی میشود.
با این همه به نظر من مردم تهران و آنها که معترض بودند، مدنیترین رفتار را از خودشان نشان دادند.
زیرا دولت به عنوان وسیعترین و موثرترین نهاد سازمان یافته جامعه ماست. این نهاد در ایران از لحاظ حجم، تعداد و منابع و قلمروهای دخالت در تمام دنیا بینظیر است، چون بر حوزههای دین، اقتصاد، بوروکراسی، فرهنگ و ... تسلط دارد. در جامعه ما سپهری نیست که زیر تسلط دولت نباشد. نهادی با چنین اهمیت و تاثیر چگونه اداره میشود؟ یکی از روشهای فعلی تندروها این است که تنها همان هویتی که خودشان معرفی میکنند، باید مورد توجه مردم قرار گیرد. اینها معتقد به تکثر هویت نیستند. معتقد به القا هویتی که خودشان تشخیص دادهاند، هستند. در چنین وضعیتی فضا نمیتواند منعطف باشد، بلکه فضا همین میشود که میبینید. به لحاظ هویتی، تک پایهای پیش میروند. به عنوان مثال جوانان تهران، خود را ایرانی میدانند، خود را مسلمان و شیعه هم میدانند. خود را عضو جامعه ایرانی و جهانی هم میدانند. در عین حال برخی خودشان را متخصص یک حرفه یا فنی میدانند. بعضیها خود را محقق میدانند. برخی هم خود را یک کاسب شریف میدانند. آدمهایی که الان در تهران زندگی میکنند هویتیابیهای خیلی متکثری دارند و با این هویتها در حال زندگی هستند. وقتی تندروها هویت القایی خود را وحی منزل تلقی میکنند طبیعی است که افراد نسبت به آن واکنش نشان دهند.
افق این اتفاقات چیست؟ فضا در چند ماه گذشته مدام رادیکالتر شده است، آیا قرار است اینگونه ادامه یابد؟
در مورد افق این ماجرا هم نباید سطحی برخورد کرد. یک عده فکر میکنند بالاخره معترضان حرف خودشان را به کرسی مینشانند. مخالفان تندرو که در قدرتند هم میگویند جمعش کردیم. اصلاً اینطور نیست. کسی نمیتواند ادعا کند که حتماً افق اینگونه خواهد بود- چون افق توسط برآیند نیروهای اصلی جامعه سیاسی و شرایط جامعه ایران تعیین میشود. الان حداقل سه نیرو در جامعه سیاسی است. اولین نیرو همین تندروهایی هستند که دنبال ایجاد یک نظام یکپارچه هستند. یعنی یک دولت مقتدر چندنفره و یک جامعه مدنی سازماندهی شده به وسیله نهادهای امنیتی و با مردمی مطیع، که این نیرو روی بیست درصد جمعیت نفوذ دارد. دو نیروی دیگر هستند که از سوی جنبش اجتماعی مردم ایران هم حمایت میشوند. یکی همین نیروهای اصلاحطلب به رهبری موسوی، کروبی و خاتمی هستند که من به آنها سبزهای مدنی میگویم. نیرویی که مطالباتش را از طریق سازوکارهای موجود در قانون اساسی پیگیری میکند. این نیرو برخلاف نیروی اول که قدرت سیاسی رسمی را در دست دارد، قدرت اجتماعی دارد و روی چهل درصد جمعیت نفوذ دارد. یک نیروی دیگر هم هست که روی بیست درصد جمعیت نفوذ دارد که آنها دنبال تغییرات جدیتر هستند و معتقدند با ساختار موجود قانون اساسی نمیتوان معضلات جامعه را حل کرد که من به آنها سبزهای انقلابی میگویم. آینده جامعه سیاسی باب میل هیچکدام از این سه نیرو پیش نمیرود بلکه برآیندی از این سه نیرو در ربط با شرایط جامعه است که اتفاق میافتد و پیشبینی قطعی آن کار سادهای نیست. به عبارت دیگر، فقط نیتهای آگاهانه این سه نیرو آینده را رقم نمیزند. نتیجه ناخواسته عمل این سه نیرو و شرایط جامعه جهت بردار تحولات سیاسی را روشن میکند.
پس ازانتخابات اتفاقی که رخ داده این است که آن بخش مخذوف و بیرون رانده شده جامعه قدرت خود را در برابر انحصارطلبی تندروها دیده است یعنی همان ظهور جنبش سبز. بعید میدانم پتانسیلهای این جنبش مدنی و حقوق شهروندی به راحتی محو شود. مفیدترین کاری که میتوان کرد، جواب دادن به خواستهای آنهاست. اگر همان پنج خواسته مهندس موسوی اجرا شود، پتانسیل این جنبش تخلیه میشود. ولی بعید است که این کار انجام گیرد. زیرا تندروها فعلاً در حالت مستی ناشی از دوپینگ به سر میبرند. دوپینگ با نمایش پلیس در خیابانها، با تبلیغات تلویزیونی.
لذا اکنون سوال این است که اگر تندروها به گشایش سیاسی و بازگشت اصلاحات تن ندهند چه اتفاقی میافتد. من حدس میزنم که در کوتاه مدت مهمترین اتفاق همین است که افتاده است: بدین معنا که طیف تندروها به جای اداره و توسعه کشور دائم مجبورند دست به تهدید و برخورد و کنترل بزند، هرچه این روند افزایش و ادامه پیدا کند، شرایط بدتر و بدتر میشود. حتی اگر خیابانها هم آرام باشد. علامت خوب شدن شرایط این است که حکومت از دادن مجوز اجتماع به منتقدینش نترسد. تا وقتی که میترسد یعنی ریشههای تب در جامعه وجود دارد و خالیبندی تبلیغاتی آنها مبنی بر پیروزیشان فقط به درد روحیه دادن به هوادارانشان میخورد و کشور را از حالت کنترل به حالت مدیریت و اداره برنمیگرداند.
ممکن است در کوتاهمدت، تندروها در مقاطعی احساس کنند که اوضاع آرام شده است ولی این مطالبات پایان نمیگیرد این آدمها توی جامعه هستند. نمیتوان که آنها را توی دریا ریخت. توی ایران و خانههایشان هستند. تلویزیون میبینند، پشت کامپیوتر مینشینند. در محل کار و محافل و مهمانیهایشان با هم حرف میزنند. جایی نرفتهاند. همینجا هستند و هر چه هم کتک بخورند و دستگیر شوند، بحران ریشهایتر میشود. تاثیر خشونتها این است که نمایش خیابانی این اعتراضات مدنی کم میشود، ولی حذف نمیشود. پیشبینی من این است که حتی اگر این موج خیابانی کنترل شود، موجهای بعدی غیرقابل پیشبینیتر و شاید مهیبتر باشد.
ده سال پیش، تندروها، فکر کردند، یکسری دانشجو را کتک زدهاند و به خوابگاه حمله کردند و ۲۳ تیر مردم هم آمدند و بعد تمام شد. به اصطلاح سال ۷۸ تا ۸۰، اصلاحات را سرکوب کردند. اما کسی فکر نمیکرد که سال ۸۸، سه میلیون نفر در تهران به خیابان بیاید. به عبارت دیگر مساله آن سالها حل نشده بود. تندروها خیلی هنر کنند فقط در کوتاهمدت میتوانند کشور را کنترل کنند ولی اینجوری کشور اداره نمیشود. ببینید برای جشن و راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال مجبور میشوند صدها هزار نیروی امنیتی را در سراسر کشور بسیج کنند. این حاکمیت بر قلبها نیست. این کنترل بدنهاست.
اما برخی اصولگرایان معتقدند اگر ۱۸ تیر به خوبی سرکوب میشد، این اتفاقات رخ نمیداد.
اشتباه همین جاست. هر چه بیشتر سرکوب صورت گیرد، بحران بیشتری درست میشود. این بحران ممکن است امروز خودش را نشان ندهد اما در جامعه هست و در فرصتی خودش را نشان میدهد. این دفعه خودش را در انتخابات و در رفتار مدنی مردم نشان داد. دفعه دیگر معلوم نیست کجا.
اگر در انتخابات اعتراض مردم به رسمیت شناخته میشد و به احترام حداقل ۱۴ میلیون نفری که به طور رسمی اعلام کردند به مهندس موسوی رای دادهاند، اجازه میدادند صندوقها دوباره شمرده شود، ما که از افغانستان کمتر نبودیم.اعلام نتیجه انتخابات افغانستان دوماه طول کشید. گروههای بیطرف وارسی و داوری میکردند، بخشی از مردم توجیه میشدند. این کار انجام نشد و سطح انتقادات را از دولت به انتقاد از نظام افزایش دادند.
به نظر من اگر همین بیتدبیری ادامه پیدا کند بحرانی که میتواند سادهتر حل شود به بحرانی لاینحل تبدیل میشود. یعنی گرهای که با دست باز میشود بعداً با دندان هم باز نمیشود.
طیف میانهرو اصولگرایان تلاش میکند جامعه را به سمت تعادل هدایت کند. آیا نمودهایش در سطح جامعه هم دیده میشود؟
متاسفانه نه؛ فرصتسوزی زیادی شد. از بعد حوادث عاشورا به جای اینکه دست به کارخانه ملحدسازی و منافقسازی بزنند، حداقل باید خواستهای قانونی و منطقی معترضان را جدی میگرفتند. به جای این کار سیاست تهدید و رعب از طریق بگیر و ببند را ادامه دادند.
عدم تحمل جریانات سیاسی و حرفها هم یکی از اینهاست. مثلاً مناظرههای نیمبند ماه پیش بعد از مناظره آقای اطاعت تعطیل شد و دیگر تحمل نکردند. بزرگترین عاملی که باعث شده مردم پیگیر اخبار رسانههای خارجی باشند سیاستهای صداوسیما است. نظرسنجیها روندهای خیلی بدی را نشان میدهد. حداقل در تهران دوسوم علاقمندان به اخبار از طریق صداوسیما اخبار را نمیشنوند.
هر جنبشی اجزای متکثری دارد، یک ترکیب یک دست ندارد ولی فعلاً تندروها باید خدا را شکر کنند وجه غالب جنبش سبز، یک وجه اصلاحی و به دنبال احقاق حقوق شهروندی است. جنبش سبز، یک جنبش مدنی است، یک جنبش رادیکال انقلابی نیست. معتقدم که از جنبش مارتین لوترکینگ هم مدنیتر است.از جنبش ماندلا در آفریقای جنوبی هم مدنیتر است. تا به حال این جنبش مدنی بوده، حرفش را هم به صورت مدنی زده و دو وجهه هم دارد. بعضی فکر میکنند که وجه غالب این جنبش، وجه خیابانی است، اما این جنبش، وجه اخلاقی، فکری و ارزشی مهمی دارد، آنگونه که هرجا این آدمها هستند، این جنبش هم هست. در محافل، خانهها، اتوبوس، تاکسی، با این جنبه اعتراضها نمیتوان کاری کرد، مهمترین وجه این اعتراضها هم همین است. با استقرار نیروی پلیس میتوان با تجمعهای خیابانی برخورد کرد. اما وجه فرهنگی اعتراضها مهم است که نمیتوان با آن برخورد کرد. برخورد با آن باید اخلاقی و فرهنگی باشد نه از موضع قدرت و زور. با بسیج دهها هزار نیرو، روز افتخارآمیز ۲۲ بهمن را برگزار کردن که افتخار ندارد.
من قبول ندارم که میگویند ۳ میلیونی که روز ۲۵ خرداد به تظاهرات آمدند، بالای شهرنشین بودند، مگر کل مناطق بالای شهر چقدر جمعیت دارد؟ قشر متوسط همین شهر از جاهای مختلف به تظاهرات آمده بودند. تازه کدام علائم نشان داده یا تحقیقاتی نشان داده که طبقات ضغیف و فرودست طرفدار تندروها هستند.
دقت در برخی موضعگیریهای فعالان سیاسی اصولگرا نشان میدهد که آنها از موضعهای مختلفی سخن میگویند. برخی میخواهند هاشمی را حذف کنند، برخی از سران فتنه حرف میزنند و برخی هم کمی متعادلتر رفتار میکنند. علت این تفاوت دیدگاهها چیست؟
یکی از ویژگیهای جبهه مخالفان اصلاحطلب این است که تشتت دارند ولی در عین حال پروژههای گنده میخواهند اجرا کنند. مثلا میخواهند همه اصلاحطلبان را محو کنند، یک جنبش فراگیر ملی را به چند اغتشاشگر تقلیل دهند و یک نظام یکپارچه اقتدارگرا را که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود، ایجاد کنند.
آنها یک دست نیستند. ناهماهنگی جبهه مخالفان اصلاحات را حداقل میتوان در دو گروه دید. یک گروه کوچک که هر روز آب میروند و کوچکتر میشوند، تندروها هستند. در چند ماه اخیر در حال کم شدن هستند. همه سروصداها مال این گروه است اما چون از شش تا کانال حرفشان پخش میشود، بعضی فکر میکنند زیاد هستند. ولی طیف وسیعی هم بین اصولگرایان هستند که تندرویها را قبول ندارند. بالاخره آنها تجربه انقلاب را به یاد دارند. بعد از انقلاب، وقتی دولت پهلوی منحل شد و هنوز دولت جمهوریاسلامی تشکیل نشده بود، وقتیکه مملکت در جنگ بود، مناطق قومی پر از التهاب بود، ارتش مشکل داشت، سپاه و بسیج هنوز تشکیل نشده بود، با این وجود امام همه مردم را با یک گروه اداره نمیکرد. بعد از ۳۰ سال که همه مردم با سواد شدهاند شهرها از ۲۰۰ تا به دوهزار افزایش یافته، دنیا جهانی شده و همه چشموگوشها باز شده میخواهند با یک گروه، آن هم با چند نفر لافزن مملکت را اداره کنند. خیلی از اصولگراها هم میدانند که این روش اداره درست مملکت نیست. اقتصاد و فرهنگی و دانشگاه و روابط بینالمللی ایران در حال رکود است. حتی جشن مردمی ۲۲ بهمن هم باید با حضور دهها نیرو برگزار شود! آدمهای عاقل اصولگرا و غیر لاف زن هم میفهند وضع از چه قرار است.
فضای روانی جامعه هم فضای مناسبی نیست.
الآن یک فضای بیاعتمادی بین دولت و اقشار فرهیخته جامعه است. مثلاً طرح هدفمند کردن یارانهها بسیار اساسی است ولی اولین شرط اجرای آن اعتماد مردم به دولت است که الآن ضعیف است.
سال ۸۴، گروهی از جامعهشناسان در مورد انتخابات بیانیهای دادند که شما هم آن بیانیه را امضا کرده بودید و نامزد منتخب خود را در آن بیانیه معرفی کرده بودند، آیا اتفاقات هشت ماه گذشته نیز برای جامعهشناسان قابل پیشبینی بود؟
همه اتفاقاتی که در این دوره رخ داده، پیشبینی شده بود، اما هیچکس پیشبینی نمیکرد که اتفاقات به این شدت رخ دهد. در بیانیه سال ۸۴ گفته شده بود اینها به فقرا کمک نمیکنند بلکه اینها فقط اقتدارگرایان فقیرنوازند. دوره آقای خاتمی که شعار توسعه سیاسی مطرح بود، وضع اقتصادی مردم بهتر بود چون توسعه سیاسی با توسعه اقتصادی ربط وثیق دارند.
اما اکنون هم توسعه فرهنگی هم توسعه سیاسی و هم حتی توسعه اقتصادی درجا میزند. یعنی فقیرها، افسردهها، حاشیهنشینها مدام بیشتر میشوند. به عبارت دیگر به جای جلورفتن جامعه ایران درجا میزند و در پارهای حوزهها حتی عقب میرود.
حرکتی که مردم بعد از انتخابات انجام دادند و واکنش تندروهای رقیب به این حرکت هم برای جامعهشناسان قابل پیشبینی بود؟
پیشبینی همه این بود که یک اعتراض به جامعه تحمیل میشود، اما کسی پیشبینی نمیکرد که این اعتراض اینقدر وسیع و مدنی باشد. هشت ماه است که توسط معدودی تندرو به میلیونها نفر از مردم اهانت میشود و گفته میشود اغتشاشگر هستید. سیاستمداران محبوب آنها به ناروا وابسته به خارج و فرمانبگیر از آمریکا، اسرائیل و ... و سران فتنه معرفی میشوند. جامعهشناسان این بیحیاییهای سیاسی را پیشبینی نکرده بودند.
یکی از تحلیلهای مطرح شده در این مدت، پیشروتر بودن مردم از تحلیلگران و فعالان سیاسی است، به نظر شما این تحلیل قابل پذیرفتن است؟
در جامعهشناسی متعارف جامعه را به نخبگان و توده تقسیم میکردند. اکنون اغلب مردم مثلاً در تهران به نوعی نخبهاند و در بخشهایی غیرمتخصص هستند. لذا تقسیم جامعه به نخبه و توده خیلی معنا ندارد. در جامعه فعلی ما فردیت خیلی مهم شده، افراد هم فقط یک فرد نیستند، آنقدر پیچیده و ماهر شدهاند که هر کدام مثل یک نهاد هستند. میتوان گفت «فردیت نهادینه شده» در جامعه زیاد شده است. لذا یکی از دلایلی که نمیتوان این اعتراضها را مهار کرد، به این خاطر است که اغلب افراد معترض، معمولی نیستند. افرادی آگاه و مرتبط با جامعه هستند. مهار این جنبش مشکل است اما برای آرام کردن آن باید پاسخ مناسب به آن داد. کف مطالبات آن هم اجرای پنج خواسته مهندس موسوی است.
معترضان، بیگدار به آب نمیزنند. افراد معترض نمیخواهند با توسل به خشونت، بهانه به رقیب بدهند و خودشان را به کشتن بدهند، بلکه میخواهند به تدریج از تعداد اقتدارگراها و تندروها کم شود، آنها به دنبال یک تحول فکری و اخلاقی در جامعه هستند، آنها به دنبال احترام به تکثر سیاسی در حوزه جامعه سیاسی هستند. هم اصولگراها و هم اصلاحطلبان و هم دیگر گروههای حذف شده باید در حوزه رسمی سیاست حضور داشته باشند. اعتراض سبزها برای ارتقا یک زندگی بهتر و با عزت بیشتر برای همه مردم است. سطح بحثهایی که الان در حال طرح است تا شهرستانها، روستاها و همه خانهها میرود. آن وقت اگر وضع جامعه اصلاح نشود، دردِ تندروها دیگر بیدرمان میشود و متأسفانه جامعه مستعد مطالبات ساختاری و انقلابی میشود.
ارزیابی شما از نقش کنونی و آتی موسوی و کروبی در تحولات سیاسی ایران چیست؟
آقای موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و دیگران اینها فقط یک فرد نیستند، اینها در شرایط فعلی فشرده خواستههای اقشار تأثیر گذار جامعه هستند. اگر مدیران کشور بخواهند کشور را از وضعیت «کنترلی» فعلی به وضعیت «ادارهای» و وضعیت «توسعهای» ببرند مهمترین نعمتی که در اختیار دارند همین شخصیتها هستند. چون این افراد مورد اعتماد اقشار تأثیرگذار جامعه هستند. با افرادی که دم از کشتن و گرفتن میزنند که کشور را نمیتوان اداره کرد. متأسفانه تندروها کشور را وارد وضعیت حاد فرسایشی کردهاند. همه باید برای آینده کشور دعا کنیم.
منبع: بهار، اول اسفند

زبان جديد ديپلماتيک روزنامه اعتماد - مهمان های ناخوانده

امان از شب باراني که ول کن ماجرا نبود، خاله پيرزن هم چشم به در نشسته بود که يکي در زد و هنوز پرسيده نشده بود کيه، که جواب داد؛ من منوچهر متکي هستم. خاله پيرزن زير لب گفت؛ آها منوچ خارجي. بعد در را باز کرد و متکي در حالي که قدم در خانه کوچک پيرزن مي گذاشت براي شروع اختلاط کردن گفت؛ «آمانو مديرکل جديد آژانس بين المللي انرژي اتمي، بايد فعلاً آب بندي شود.» خاله پيرزن هم گفت؛ ننه جان اين ادبيات ديپلماتيک تو و دوستات واقعاً روح آدمو شاد مي کنه. راستي تو به روح که اعتقاد داري؟ بعد هم ادامه داد؛ منوچ جان حالا که اعلام کردي اين آمانو بايد آب بندي بشه اين موارد ديگه رو هم بگو بذار کار دنيا سر و سامون بگيره؛
- يکي روغن ديويد ميليبند را عوض کند.
- جهان در انتظار آچارکشي سارکوزي.
- اگر دو تا تقه به جلوبندي توني بلر زده مي شد خاورميانه درگير جنگ نمي شد.
- اسد، پسرجان بده من اون آچار رينگي رو.
- در حالي که غرب ياتاقان زده، روسيه داره مث بنز کار مي کنه.
- ما سعي مي کنيم فقط با کشورهاي رينگ اسپورت رابطه برقرار کنيم.
- به زودي موتور اوباما را پياده خواهيم کرد.
بعد متکي از خاله پيرزن تشکر کرد و گفت؛ اين حرف ها گام بزرگي در فضاي جديد ديپلماسي ما خواهد بود. در همين اثني مهدي کلهر در زد و وارد شد. خاله پيرزن گفت؛ ننه حق داري يه شب درميون مياي اينجا. حق دارن ننه، حالا بيا تو. کلهر آمده نيامده گفت؛ دوم خرداد قدم هاي آغاز انقلاب مخملي بود. خاله پيرزن گفت؛ ننه توي دم و دستگاه دولت احمدي نژاد و دوستاش جز مخمل پارچه ديگري گير نمياد. تتروني، ساتني، ژرژتي، چيتي... تازه خبر نداري گيسوکمند که انتخابات 18 خرداد 80 هم کودتاي نوژه بود، اسم واقعي خاتمي هم آرنولده. اينشتين يکي از دانشمندان جوان هسته يي ما بود که غرب به نام خودش زد. کفش وسيله يي است که مردم روي پيرهن يا کت به تن مي کنند. تن ماهي ابزار دست صهيونيسم بين الملل است و... ايشالا حال تو هم خوب ميشه، برو يه گوشه بشين.
کلهر هنوز درست ننشسته بود که صداي در بلند شد. خاتمي پشت در بود. خاله پيرزن بفرما زد و بعد گفت؛ ننه سيدجان اين بيانيه آخر مهدي کروبي رو خوندي؟ من از اينترنت خوندم،يه پرينتش رو هم ميدم به تو. حالا کارت چيه اومدي؟ خاتمي گفت؛ خواستم بگويم حفظ امنيت روزنامه نگاران با حکومت است. خاله پيرزن هم گفت؛ خب ننه واسه همين همه شونو دارن مي گيرن مي برن يه جاي امن نگهداري کنن ديگه، راستي سيد تو از اين جور مودب متين حرف زدن انصافاً خسته نشدي؟

نخستين اعترافات عبدالمالک ريگي پس از دستگيري

ساعاتی پیش شبکه تلویزیونی پرس تی وی به پخش اولین تصاویر از اعترافات عبدالمالک ریگی پرداخت.

به گزارش "الف"، عبدالمالک ریگی در بخشی از اعترافات از دیدار خود در دوبی با عوامل سازمان جاسوسي سيا خبر داد و گفت از طرف آمریکایی ها وعده هرگونه همکاری دریافت کرده و حتی به او قول در اختيار گذاردن پايگاهي با تسليحات نظامي در نزدیکی مرز ایران داده شده است.

مشروح اعترافات ریگی:

عبدالمالک ریگی سرکرده گروهک تروریستی جند الله طی اعترافاتی گفت، بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، عوامل آمریکایی در شهر کویته پاکستان بار دیگر (عوامل آمریکایی در زمان بوش نیز با وی ارتباط برقرار کرده بودند) با وی ارتباط برقرار کردند.

وی زمان این ملاقات را بعد از درگیری هفدهم اسفند ماه عنوان کرد که در نزدیکی زاهدان روی داده بود.

ریگی به درخواست عوامل آمریکایی برای ملاقات با مقامات این کشور در دوبی اشاره کرد.

ریگی به عوامل آمریکایی گفته بود درصورتی با آنها ملاقات می کند که به وی و گروهکش کمک کنند، در غیراینصورت ملاقاتی درکار نخواهد بود.

ریگی گفت عوامل آمریکایی به وی قول مساعدت در رفع مشکلات، آزادی اعضای گروهکش، کمک مالی و نظامی داده اند.

وی افزود همچنین دراختیار گذاشتن اسلحه، مهمات و یک پایگاه در مکانی از افغانستان نزدیک مرز با ایران، ازجمله قول های مساعدت طرفهای آمریکایی بود.

ریگی اعتراف کرد یکی از دوستان خود را برای این ملاقات به دوبی فرستاد.

ریگی گفت در این دیدار خود نیز خواستار یک مکان امن در افغانستان و یا جایی نزدیک منطقه شده است.

ریگی افزود طرفهای آمریکایی پاسخ داده بودند این مسئله را حل و برای حاجی (ریگی) بدون هیچ شرط و شروطی جایی را پیدا خواهند کرد، یعنی تضمین امنیت شخص وی را بعمل می آورند.

عوامل آمریکایی در دوبی همچنین قول استقرار وی را در این مکان و فراهم کردن تسهیلات را برای آغاز فعالیتش داده بودند.

ریگی در ادامه اعترافاتش گفت عوامل آمریکایی گفته بودند پایگاهی دارند به نام "مناس" نزدیک بیشکک که می توانند آنرا دراختیار وی قرار دهند.

عوامل آمریکایی همچنین به وی گفته بودند قرار است با یکی از مقامات ارشد سیا در این پایگاه دیدن کند.

ریگی در بخش دیگری از اعترافات خود درمورد ملاقات با عوامل آمریکایی در دوبی به حساسیت موضوع ایران از سوی مقامات واشنگتن اشاره کرد.

ریگی گفت در ملاقات دوبی، عوامل آمریکایی به وی گفته بودند ایران راه خود را می رود و در شرایط فعلی اکنون موضوع ما ایران، نه القاعده و طالبان است.

ریگی به نقل از عوامل سازمان اطلاعات جاسوسی آمریکا سیا گفت واشنگتن در حال حاضر هیچ برنامه نظامی ضد ایران ندارد.

سرکرده گروهک تروریستی جندالله به نقل از طرف آمریکایی گفت واشنگتن به این نتیجه رسیده است که هیچ راه و هیچ گزینه ای در قبال ایران وجود ندارد، غیر از آنکه باید در برابر ایران ایستادگی کرد.

وی افزود یکی از عوامل بلند پایه سیا به وی گفته است که حمله نظامی به ایران "مشکل" است.

ریگی در ادامه اعترافاتش دراین زمینه افزود، عوامل آمریکایی گفته بودند سیا بر وی و گروهکش "حساس" شده اند و آماده اند هر نوع کمکی به آنها بکنند.

وی در ادامه گفت طرفهای آمریکایی در دوبی گفته بودند سیا برنامه ای در دست دارد تا تمام سازمان هایی را که مخالف نظام (جمهوری اسلامی ایران) هستند و پتانسیل و قدرت جنگ را دارند، مورد حمایت قرار دهد.

ریگی به نقل از عوامل سیا گفت سازمان جاسوسی آمریکا بر این باور است که گروه جندالله قدرت به چالش کشیدن نظام (ایران) را در منطقه دارد و می تواند جمهوری اسلامی را با مشکل مواجه کند.

ریگی در خاتمه اعترافاتش به نقل از عوامل آمریکایی افزود سیا آماده هرگونه همکاری در زمینه آموزش های نظامی و امنیتی با گروه جندالله است. وی روش های آموزش امنیت (شنود) تلفنی، رایانه و روش های چگونگی بکار گیری ابزار و فن آوری لازم را در سطوح وسیع از جمله این موارد بر شمرد

خانواده هاي بازداشت شدگان بي توجه به تهديدات مزدوران حكومتي براي آزادي فرزندانشان پايداري ميكنند

خبرنگار آژانس ايران خبر:سه شنبه شب جلوی زندان اوین شور و شوق زائد الوصفی برقرار شده بود به دلیل بارندگی تعداد زیادی از خانواده ها که در محل حاضر شده بودند, در داخل خودروهای خود قرار داشتند و با آزادی هر یک نفر از زندانيان شور و هل هله ای برپا می شد لحظه ای با آزادی دو نفر از زندانیان در حالی که زندانیان آزادی قبلی نیز در مکان حضور داشتند با صدای بلند سرود یاز دبستانی را قرائت کردند که جلودار این سرود زندانیان آزاد شده بودند ماموران مزدور با حضور در بین خانواده ها با تهدید خواستند سرود قطع شود اما خانواده ها تا آخرین بیت این سرود به خواندن ادامه دادند...
ضمنا در دادسرای انقلاب نیز خانواده ها حضور داشتند. از ساعت 9 صبح سه شنبه 4 اسفند خانواده ها در کالیدور این دادسرا منتظر خبر بودند که نهایتا با آزادی حدود 15 نفر و تامین وثیقه برای شب, خانواده ها مراسم حضور را ترک کردند و به منازل رفته تا غوغای شب را به پا کنند.

بانک مرکزی ايران نهاد حامی تروريست شناخته خواهد شد

آمريکا تا کنون ۱۵ بانک ايرانی را مشمول منع معامله شناخته است
واشينگتن تايمز زير عنوان "آمريکا برای مقابله با برنامه اتمی ايران از بانک ها استفاده خواهد کرد" می نويسد
دولت اوباما که در نخستين سال خود نتوانسته است با ايران در مورد مناسباتی حسنه به توافق برسد سياست آمريکا را با بکارگرفتن فشاری بی سابقه بر رژيم آن کشور، که به تلاش خود برای مبدل شدن به يک قدرت اتمی ادامه ميدهد، سخت تر خواهد کرد.
با اينحال پرزيدنت اوباما فعلا عمليات بمباران هوائی عليه تاسيسات اتمی ايران را منتفی دانسته و بجای آن منزوی ساختن بيشتر ايران از سيستم بين المللی مالی را برگزيده است.
نخستين هدف احتمالا بانک های ايران خواهند بود. وزارت خزانه داری آمريکا با توجه به اقداماتی که در دومين دوره رياست جمهوری جورج دبليو بوش بعمل آمد، بانک مرکزی ايران را يک نهاد حامی تروريسم خواهد شناخت.
آقای بوش در سال ۲۰۰۵ فرمان اجرائی ۱۳۳۸۲ را صادر کرد که ارتباط نهادهای مالی درگير در گسترش و اشاعه تسليحات اتمی را با سيستم مالی و تجاری آمريکا منع ميکند. يک سخنگوی وزارت خزانه داری آمريکا روز سه شنبه گفت اين وزارتخانه پانزده بانک ايران را از سال ۲۰۰۷ ببعد مشمول منع معاملات شناخته است.
آوی جوريش، (Avi Jorisch) مشاور پيشين وزارت خزانه داری آمريکا درامور مالی مرتبط با تروريسم، و نويسنده کتاب Tainted Money، يا پول آلوده، ميگويد بانک مرکزی ايران در پيشبرد تلاش های اتمی رژيم و فعاليت های تروريستی در سراسر منطقه دخيل است. اين نهاد با توجه به ماهيت حساس فعاليت هايش، ، هدفی منطقی در تلاش های وزارت خزانه داری آمريکاست.
با اينحال تامی ويتور (Tommy Vietor) يکی از سخنگويان کاخ سفيد ميگويد حتی همين حالا هم که به سوی مسير فشار پيش می رويم باب تماس و گفتگو کماکان بازاست.
تلاش برای متقاعد ساختن بانک های اتحاديه اروپا به منع معاملات با يورو با ايران از جمله چشم اندازهای ديگر است.
به گفته حسين عسکری، استاد تجارت بين الملل وامور بين المللی در دانشگاه جرج واشينگتن و کارشناس در امور مالی ايران، که به وزارت خزانه داری نظر مشورتی داده است، هدف غائی ازاين رويکرد انزوای مالی است. آقای عسکری ميگويد بنظر من، در غايت، شما مايليد ارتباط تمامی بانک های ايران را با سيستم مالی جهان قطع کنيد. وقتی چنين کاری را انجام داديد، اين بدان معناست که آنها نمی توانند پولی دريافت کنند. اگر بتوانيدارتباط با همه را قطع کنيد، هنگامی که ايران چيزی می فروشد، بايد برای گرفتن پول آن با کيف دستی سراغ خريداربرود.
فعلا سئوال اين است که آيا جامعه بين المللی، و بخصوص چين، در فشارهای جديد عليه اقتصاد ايران همراه ميشوند يانه.
فشارهای بيشتر به بخش مالی ايران همچنين ممکن است فضائی را برای جنبش اپوزيسيون ايران بازکند، که با تحريم های گسترده و اثر گذار بر بخش عمده ای از جمعيت مخالف است، اما از تحريم هائی با هدف سياسی جانبداری کرده است.
اوايل اين ماه جيمز ال جونز (James L. Jones) مشاور امنيت ملی آمريکا گفت تحريم ها، با ترکيبی از اپوزيسيون دمکراتيک، می تواند رژيم را ساقط کند.
* بانک ملت ايران از دادگاه بريتانيائی حکمی مقدماتی به سود خود کسب کرد
واشنگتن پست زير عنوان "بانک ايرانی حکم عليه تحريم های بريتانيا را کسب کرد" می نويسد بانک ملت ايران، روز چهارشنبه يک حکم مقدماتی دادگاه عليه تحريم های وضع شده توسط دولت بريتانيا را کسب کرد.
دولت اين بانک خصوصی را به فراهم ساختن خدمات مالی برای شرکت های درگير در برنامه های اتمی و موشکی ايران متهم کرده است.
جان ميتينگ (John Mitting) قاضی دادگاه با استدلال بانک که ميگويد حق دارد از اطلاعات مرتبط با اتهامات با خبر شود موافقت کرد. قاضی به دولت فرصت داده است ازحکم فرجام بخواهد.
وکلای بانک استدلال کرده بودند يک ماده مرتبط با رسيدگی های منصفانه در کنوانسيون اروپائی حقوق بشر به بانک حق ميدهد از جزئيات اتهامات عنوان شده عليه آن با خبر شود.

امام جمعه ارومیه حجت الاسلام حسنی به عنوان يکی از مفاخر ثبت ملی می‌شود

آفتاب -سرویس فرهنگ و اندیشه: حجت‌الاسلام حسنی به عنوان یکی از مشاهیر و مفاخر کشور ثبت ملی می‌شود.
روابط عمومی میراث فرهنگی آذربایجان غربی اعلام کرد که در دیدار سرپرست، معاونان، مسئولین و مدیران میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری آذربایجان غربی با حجت الاسلام غلامرضا حسنی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه ارومیه دیدار کردند.
در این دیدار اسدالله علیزاده باراندوزی سرپرست اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری آذربایجان غربی با اشاره به راه‌اندازی موزه ملی مشاهیر و مفاخر کشور اعلام کرد که در صورت موافقت امام جمعه ارومیه نام وی به عنوان میراث زنده آذربایجان به همراه اسناد و تصاویری از سوابق علمی و مبارزاتی برای ثبت در این موزه ارسال شود.

مردم در فاصله میان دو تظاهرات چه میکنند؟

یاسمن باجی | تهران | ۰۳ اسفند ۱۳۸۸
جنبش سبز زندگی روزمره بسیاری از ایرانیها را به طور چشمگیری تغییر داده است.
چند ساعت پس از پایان هر تظاهرات، وقتی که کار نیروهای پلیس و شبه نظامی تمام میشود، سر و کله رفتگرها پیدا میشود که حالا برای تمیز کردن خیابانهای کثیف و آشفته تهران پس از درگیریهای خونین حرفهای شدهاند. آنها خوردهشیشهها را از کف خیابان جارو میکنند. آشغالهای سوخته شده برای جلوگیری از گاز اشکآور را جمع میکنند تا فردا شهر زندگی عادی خود را آغاز کند.
شهرداری تهران برای رفاه حال رفتگرها سطلهای زباله پلاستیکی را عوض کرده و جایشان فلزی گذاشته است. حالا دیگر نمی شود این سطلها را سوزاند اما معترضان یاد گرفتهاند که از آنها به عنوان طبل جنگ استفاده کنند.
روز بعد از تظاهرات، زندگی عادی برای ایرانیها آغاز میشود. اما برای خیلیها این زندگی عادی با هشت ماه پیش تفاوتهای آشکاری دارد. آنها باید فردای روز تظاهرات به دنبال اقوام و دوستان گمشده خود بگردند و به همه جا سرک بکشند: بیمارستانها، کلانتریها، زندان اوین، دادگاه انقلاب و البته آخر از همه قبرستانها مثل قبرستان مشهور و بزرگ تهران با نام بهشت زهرا.
پزشکان و پرستاران آشنا که بیمارستانهای کوچک خانگی برای مراقبت از مجروحان تظاهرات درست کردهاند مجبورند در ساعتهای استراحت هم مراقب بیماران خود باشند.
صحبتهای عمومی در تاکسیهای عمومی و اتوبوسها همچنان برقرار است و روزهای اول پس از هر تظاهرات خیلی بیشتر هم میشود. به قول یک روانشناس: "مردم میخواهند آسیب روانی ناشی از سرکوب را با حرف زدن ترمیم کنند، این یک جور عزاداری عمومی غیر رسمی است."
کارمندان دولتی روز بعد از تظاهرات خیلی عادی به سر کار میروند. آنها که دسترسی راحتتری به اینترنت در سر کار دارند از فرصت استفاده میکنند تا اخبار و بیانیههای مهم را منتشر کنند و البته بخشنامههای محرمانه دولتی را روی اینترنت بگذارند.
در حالیکه روزنامههای مخالفان توسط دولت توقیف شدهاند و روزنامه نگاران در زندان و یا تحت فشار هستند، خبررسانی به وظیفهای برای همه مردم تبدیل شده است. هر کسی به خبری دسترسی دارد، به تشخیص خودش آن را منتشر میکند. مینا وبلاگنویسی است که عضو بالاترین است. بالاترین شاید مشهورترین وبسابت ایرانی است که کارش شبیه سایت معروف دیگ است. او میگوید: "ساعت مشخصی برای این کار ندارم، همه جا دنبال خبر و پخش آن هستم، سرکار، توی تاکسی یا اتوبوس یا موقع خرید در بقالی". مینا مشخصات یکی از کشته شدههای تظاهرات روز عاشورا را تصادفی از دو دختر دانشآموز در اتوبوس شنیده بود، او بلافاصله به آدرسی که از آنها گرفته بوده میرود و از روی آگهی ترحیم عکس میاندازد و روی اینترنت میگذارد.
مردم در تظاهرات سعی میکنند حجاب معمول جمهوری اسلامی را رعایت کنند تا به راحتی شناسایی نشوند. اما در روزهای عادی دیگر قواعد حجاب دولتی را رعایت نمیکنند. مانتوهای دختران کوتاه شدهاند و در فصل سرما دختران به جای روسری کلاههای رنگی سر میگذارند. گشت ارشاد (پلیس اخلاقی) دوباره در خیابانها پیدا شده و قایم باشک بازی جوانان با آنها دوباره شروع شده است.
الکل هنوز به راحتی پیدا میشود و مهمانیهای مختلط شبانه بدون ترس از حمله پلیس اخلاقی همچنان به راه است. اما حالا دیگر محال است که موضوع صحبت در مهمانیها به سیاست کشیده نشود.
فوتبال که روزگاری مهمترین موضوع بحث مشترک ایرانیها بود حالا دیگر اهمیت سابقش را از دست داده است. طرفداران دو تیم مشهور استقلال و پرسپولیس که به ترتیب خود را آبی و قرمز میخوانند دیگر کمتر با همدیگر کلکل میکنند.
سینماها در روزهای عادی رونق سابق خود را دارند اما مردم از جشنواره دولتی فیلم فجر امسال استقبال نکردند. برخلاف سالهای گذشته که برای خریدن بلیطها سر و دست شکسته میشد، امسال ز صفهای طویل مشتاقان فیلم جلوی سینماها خبری نبود.
شرکت در فعالیتهای اعتراضی علیه حکومت به تدریج باعث پیدایش دوستیهای جدید و تشکیل گروههای کوچکی از معترضان شده است که فعالیتهایی منظم برای خود تعریف کردهاند و این خود موجب شکلگیری رفتارهای اجتماعی جدیدی شده است.
مادران زندانیها یکدیگر را پیدا میکنند و جلسههای دست جمعی ترتیب میدهند. نسترن که پسرش را در تظاهرات روز عاشورا گرفتهاند با ناخنهای مانیکور شده و موهای زرد و ابروهای تتو به این جلسهها میآید. او اسم هیچ مقام سیاسی را بلد نیست. در کنارش معصومهخانم نشسته که ساکن منطقه فقیر نشین خانیآباد نو است. معصومه سواد ندارد. اما هربار که از ملاقات پسرش در زندان برمیگردد شماره تلفن تعدادی از زندانیها را حفظ میکند تا به خانوادههایشان اطلاع دهد که عزیرانشان زنده و در زندان هستند. مادر دیگری در ملاقات حضوری با پسرش، بیانیه تسلیت زندانیها به میرحسین موسوی - به خاطر ترور خواهرزادهاش - را خارج کرده بود.
میرحسین موسوی در بیانیه سیزدهم خود نوشته بود:"باید امیدوار بود تا این مبارزه وجدان عمومی جامعه را درگیر کند، به نحوی که مقابله با آن برای هر حکومتی دشوار باشد". به نظر می رسد جنبش سبز حرکت تدریجی و آرام خودش را به سمت زندگی عادی مردم آغاز کرده است.
فرشته ۲۴ ساله که در منطقه فقیرنشین جنوب شهر تهران زندگی میکند، عضو هیچ حزب و سازمانی نیست. او با دوستانش گروه کوچکی تشکیل دادهاند تا به خانوادههای کم بضاعت که عضوی از آنها بهخاطر اعتراضهای هشتماهه اخیر زندانی شده کمک کنند. او میگوید: "فکر این کار وقتی به ذهنم رسیده است که پسر همسایهمان که نانآور خانوادهای بود که اصلا وضع مالی خوبی نداشت، دستگیر شد". گروه کوچک آنها تاکنون توانسته است خانواده ۱۵ زندانی را شناسایی کند؛ یا خود به آنها کمک میکنند و یا اسم و نشانیشان را به سازمانهای خیریه میدهند.
علیرضا که ۳۰ ساله و مهندس است، همراه با دوستانش، شبها روی دیوارها شعارنویسی میکند. او با خنده میگوید: "تقریبا هر نیمهشب سوار بر موتور، ماموریتشان را انجام میدهند". گروه دیگری از دوستانشان اسپری و رنگ تهیه میکنند و گاه آنها را به شام مهمان میکنند. همه جای تهران، در خیابانهای بزرگ و پر رفت و آمد تا کورهراههای کوهستانهای اطراف پر از شعارهای سبزرنگ شده است. روی تابلوهای راهنمایی در اتوبانها رنگ سبز پاشیده شده است. دولت فروش اسپری سبز را ممنوع کرده اما به راحتی میشود آنها را پیدا کرد.
مادر علیرضا که نمیتواند به تظاهرات برود در خانه روی اسکناسها شعار مینویسد. شعارنویسی روی اسکناسها دولت احمدینژاد را کلافه کرده است. بانک مرکزی اعلام کرده بود که از ۱۷ دیماه اسکناسهای شعارنویسی شده بیارزش شناخته خواهند شد. اما کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از قبول این اسکناسها سرباز زند. محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی اوایل بهمنماه ناچار شد از نامحدود بودن مهلت تحویل این اسکناسها خبر بدهد.
تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بسیاری از جامعهشناسان از بحران بیاعتمادی در ایران سخن میگفتند اما حالا انگار که جامعه دارد حس مشترکی را تجربه میکند. گاهی یک لبخند کافی است تا ارتباط برقرار شود. یک استاد جامعهشناسی که نخواست نامش فاش شود میگوید: "اعتماد میان مردم باعث شده است تا آنها فضای خصوصی خود را به روی مبارزه باز کنند". روزهای تظاهرات در خانه بسیاری از مردم به روی کسانی که تحت تعقیب پلیس یا نیروهای امنیتی هستند باز است.
آذر که یک مخالف سیاسی فعال است میگوید که او و دوستانش "در فاصله بین دو تظاهرات دچار غم تنهایی میشوند". آنها تصمیم گرفتند تا حداقل هفتهای دور هم جمع شوند. آذر میگوید:" در این دورهها اخبار، نگرانیها و نیز خاطرات خنده دارمان از تظاهرات را برای هم میگوئیم و مهمتر از همه به هم امید میدهیم."
هنوز هیچ آمار دقیقی در دست نیست که جنبش سبز چهقدر هوادار دارد اما جنیش اینقدر گسترده هست که به راحتی بتواند کارهایش را در فضای کاملا امنیتی که مرتب هشدار و تهدید دریافت میکند، انجام بدهد.
"جنبش سبز مانند کوه یخ است" این نکته را یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران که نخواست نامش ذکر شود عنوان میکند و میگوید: "تنها ده درصد جنبش در روزهای تظاهرات قابل مشاهده است در حالیکه بقیه هواداران آن در روزهای عادی بیسر و صدا دارند کار خود را میکنند.

دردسری برای نیروهای نظام / نگاه فیگارو به فیلم حمله به کوی دانشگاه

دلفین مینویی
تا کنون حمله به کوی دانشگاه صرفاً متوجه نیروهای سپاهی و شبه نظامیان بسیجی بود که با خشونت بسیار به سرکوب دانشجویان پس از انتخابات اقدام کردند. گفته می شد که نیروی انتظامی ترجیح می دهد خود را از این ماجرا کنار بکشد. ولی تصاویری که در یک فیلم کوتاه دیده شده، حکایت از داستان دیگری دارد. این تصاویر قبلاً در جایی دیده نشده بود و مربوط به سرکوب دانشجویان در تاریخ ۱۴ ژوئن، یعنی دو روز پس از انتخابات مناقشه آمیز می باشد که نیروهای حکومت به کوی دانشگاه و خوابگاه دانشجویان حمله ور شدند.
صدای شلیک گلوله را می توان در فیلم شنید و نیروهای ضدشورش نیروی انتظامی که به کلاه های مخصوص و باتوم مسلح اند نیز به خوبی قابل شناسایی اند. در کنار آنها لباس شخصی های بسیجی در کوی می گردند و دانشجوها را شکار می کنند. دانشجویان دیگر از بام خوابگاه ها خشم خود را با پرتاب کردن سنگ نشان می دهند و فریاد می کشند: "استعفا، استعفا".
پس از چند بار تلاش، حمله کنندگان موفق می شوند به داخل خوابگاه ها و کتابخانه راه پیدا کنند. در آنجا دوربین نشان می دهد که نیروهای حکومتی دانشجویان زخمی شده و نیمه هوش را یکی پس از دیگری به زمین می اندازند و به توهین و ناسزاگویی به آنان می پردازند.
اخبار مربوط به این حمله وحشیانه علیه دانشجویان، تابستان سال گذشته [تابستان ۸۸] از سوی مطبوعات محلی و بین المللی منتشر گردید. به گفته شاهدان، حداقل پنج دانشجوی جوان در این درگیری ها کشته شدند و البته نیروی انتظامی در این مورد هرگونه درگیری را تکذیب کرد. و این اولین بار است که تصاویر این رویداد تأسف بار به صورت یک سند در اختیار مردم قرار گرفته.
نکته ناراحت کننده این است که این فیلم به مانند فیلم هایی که از تظاهرات اعتراض آمیز توسط مردم برداشته شده نیست. به نظر می رسد فیلمبردار که چندین بار صدایش شنیده می شود، یکی از اعضای تیم حمله کننده است. او در یکی از قسمت ها می گوید که دستور حمله را رسول رجب زاده [فرمانده نیروی انتظامی وقت تهران] صادر کرده. و گاهی نیز به همکارانش می گوید "نزنید! نزنید!".
آیا هدف از نمایش این فیلم این است که سپاه و بسیج قصد دارند تقصیر را بر گردن نیروی انتظامی بیندازند؟ به گفته یکی از صاحب نظران ایرانی، نیروهای متعددی در این حمله مشارکت کرده اند: واحدهای ویژه نیروی انتظامی، نیروهای سپاه پاسداران، لباس شخصی ها و عوامل اطلاعاتی.
این صاحب نظر می گوید: "آنها تحت فرمان ثارالله [مرکز فرماندهی و هماهنگ سازی بسیج] که توسط حسین طائب فرماندهی می شود عمل می کنند و حسین طائب نیز به دستور مستقیم شخص رهبر عمل می کند." به گفته او، "این تصاویر احتمالاً به دلیل تسویه حساب به بیرون درز کرده و هر کس مایل است مسؤولیت را به گردن دیگری بیندازد و خود را بی گناه جلوه دهد."

تجاوزگران در رژیم جمهوری اسلامی

گاردین؛ ترجمه بهداد بردبار
اشاره: مقاله حاضر در وب سایت گاردین توسط دکتر محمود دلخواسته منتشر شده. محمود دلخواسته دکترای خود را در سال ۲۰۰۷ در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن در رشته جامعهشناسی سیاسی به پایان رسانیده است. تخصص ایشان جنبشهای اجتماعی میباشد و تز او در مورد انقلاب ۱۳۵۷ تا خرداد ۶۰ و اسلام بهعنوان گفتمان قدرت و آزادی در این زمان میباشد. او همچنین به تدریس و تحقیق و نیز نوشتن مقالات سیاسی مشغول میباشد.
تجاوز به عنف و خشونت جنسی در ابران بهصورت نظاممند استفاده شده تا صدای مخالفان خاموش شود. به یاد میآورم یک روز صبح در سال ۱۹۸۱ وقتی که به سر کارم در یک مدرسه راهنمایی رسیدم، پاسداران از زندان اوین آمده بودند و اطلاع دادند که یکی از دانشآموزان ما دستگیر شده و به مدرسه باز نخواهد گشت.
میدانستم که پدر او فروشنده مواد مخدر است و تصور کردم که او هم با چنین اتهامی دستگیر شده است. کوران انقلاب بود و مبارزه میان رییس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر و ائتلاف حامیان دیکتاتوری به رهبری حزب جمهوری اسلامی در جریان بود.
چند ماه بعد بنی صدر در یک کودتا از ریاست جمهوری برکنار شده بود و من از مدرسهای که محل کارم بود اخراج شدم. چند وقت بعد متوجه شدم همان دانش آموز از زندان آزاد شده و توسط زندان اوین استخدام شده است. همینطور از طریق مادر بزرگ او متوجه شدم که اتهامات او مربوط به مواد مخدر نبوده، بلکه او به خواهر خود تجاوز کرده و او را حامله کرده بود.
در آن زمان داستان تجاوز به زنان و دختران در زندان آنقدر بالا گرفت که آیتالله منتظری تیمی را برای تحقیقات روانه زندانها کرد.این بازرسان شایعات را تصدیق کردند. زندانبانان مرد (که بسیاری از آنها مشکلات روانی داشتند، درست مانند دانش آموز سابق من) وظیفه داشتند تا به زندانیها تجاوز کنند. حتی یکی مامور زندان اوین را همیشه داماد مینامیدند.
به عبارتی تجاوز جنسی در این رژیم پدیده جدیدی نیست. حتی امروز که به شکل عبثی تلاش میکند تا خود را به نام اسلام توجیه کند. با این وجود پس از خیزشی که در خرداد ماه امسال آغاز شد، شاهد وقوع گستردهتر تجاوز جنسی هستیم. این بار به مردان هم تجاوز شده.
نمیخواهم ادعا کنم پیش از این چنین پدیدهای وجود نداشته اما الان بهصورت هدفمند تجاوز صورت میگیرد.
تا امروز اطلاعات معدودی در دسترس عموم است. تجاوزها در زندان کهریزک که به زندان ابوغریب ایران معروف شده تنها زمانی افشا شد که محسن روح الامینی فرزند یکی از چهرههای شناخته شده محافظهکاران تحت شکنجه کشته شد. آیتالله خامنهای تحت فشار مجبور شد تا این بازداشتگاه را تعطیل کند.
در مرداد ماه مهدی کروبی با نوشتن نامه سرگشادهای اشاره نمود که بعضی از زندانیان مورد تعرض جنسی قرار گرفتهاند. بعد از این اظهارات تصور بر این بود که رژیم به استفاده از تجاوز در برابر مخالفان پایان دهد. اما شهادت قربانیان و آگاهان حاکی از تداوم خشونتهای جنسی است. بهطور مثال چند هفته قبل گروهی از مادران که در اعتراض به تداوم بازداشت کودکانشان در پارک لاله تجمع کرده بودند، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند. یکی از این مادران زمانی که در زندان هم بوده با چشم خود دیده که یک پسر نوجوان در دادگاه از قاضی میخواسته که او را به سلول انفرادی نیندازند، چرا که در سلول انفرادی به او تجاوز میشده.
دو ماه قبل فرزند دوستم در تظاهرات دستگیر شد. آنها مجبور شدند به ماموران دستخوش بدهند تا توسط مامورها در داخل ماشین مورد تجاوز قرار نگیرد.
در بیست سوم بهمن فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی نامهای سرگشاده خطاب به آیتالله خامنهای نوشت و در آن جزییات دستگیری فرزند ۳۸ ساله خود را شرح داد. در زمانی که خودروی حامل پدر او در روز ۲۲ بهمن مورد حمله لباس شخصیها قرار گرفته بود، فرزند مهدی کروبی سعی میکند از پدر خود حمایت کند اما او دستگیر میشود و به صورت ناشایستی مورد خشونت فیزیکی و کلامی قرار میگیرد و در داخل مسجد ماموران او را تهدید کردند که مورد تجاوز جنسی قرار میدهند.
چرا به رغم آشکار شدن و آگاهی مردم رژیم به انجام تجاوز جنسی و تهدید به تجاوز (زنان و مردان را به صورت مشابه تهدید میکنند) در بازداشتگاهها ادامه میدهد؟
پاسخ این سوال را در بطن فرهنگ ایران میتوان یافت.رژیم میداند که کشتن یک مخالف او را به یک شهید تبدیل خواهد نمود و سایرین تشویق خواهند شد تا به راه او بپیوندند. اما تجاوز میتواند تاثیرات مخربی نه تنها بر قربانی تجاوز بگذارد بلکه رفتار سیاسی دیگران را هم تحت تاثیر قرار دهد.
رژیم معتقد است که جامعه ایران کسی را که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته به عنوان قهرمان سیاسی نخواهد پذیرفت. پس با این باور برای معترضان آسانتر خواهد بود تا جان خود را در خطر بیاندازند و در تظاهرات شرکت نمایند اما دشوار خواهد بود که کسی ریسک مورد تجاوز واقع شدن را بپذیرد. همینطور رژیم میداند که اطلاعات مربوط به کشته شدگان را به سختی میتوان پنهان نمود، اما اغلب قربانیان تجاوز جنسی ساکت میمانند. قربانیان مورد صدمات شدید روحی هستند و شرم دارند تا وقایع را بازگو کنند.
معلوم نیست که تهدید این عمل و شرم ناشی از آن تا چه مدت میتواند موثر باشد و جامعه تا چه مدت آنرا شرمآور میداند.
در این جنبش انقلابی، شاهد تغییرات خیره کننده در ارزشها و هنجارهای فرهنگی هستیم. بهطور ویژه تغییرات در روابط بین دو جنس و مخالفت با پدر سالاری. شاهد بودیم که چگونه تلاش رژیم در پوشاندن لباس زنانه بر تن مجید توکلی - از فعالان دانشجویی - به جهت تحقیر او با بعد از چند ساعت با واکنش هزاران مرد روبرو شد که عکسهایی از خود را با حجاب زنانه در اینترنت منتشر نمودند تا اتحاد خود را به نمایش بگذارند.
البته تاثیر فرهنگ پدرسالاری که در قرون متمادی در جامعه رخنه کرده یک شبه از بین نخواهد رفت. اما جامعه ایرانی به سرعت یاد میگیرد که هر کسی که در اثر مخالفت با حاکمیت مورد هرگونه ستمی قرار بگیرد، عملی قهرمانانه انجام داده است.
رژیم برای بقای خود دست و پا میزند و هیچ خط قرمزی باقی نمانده که از آن عبور نکرده باشد. از زمانیکه احمدینژاد به عنوان رییس جمهور بر سر کار آمده و فرماندهان سپاه بر کشور دست اندازی کردهاند، با اطمینان میتوان از این نظام با عنوان مافیای نظامی و مالی نام برد و مانند هر رژیم تمامیتخواه سنگدلترین نیروها را یافته و آنها را آموزش داده تا بصورت تاثیر گذار به اسلحهای تبدیل شوند در برابر جنبش دمکراسیخواه.
البته آنها (متجاوزان) سزاوار محاکمه هستند، اما دیگران نیز باید مورد بازخواست واقع شوند. از جمله خامنهای به عنوان رهبر با قدرت مطلقه که ایدئولوگهایی مانند مصباح یزدی بر آن مهر تایید زدهاند و بر آن اساس رهبر بر جان و مال و ناموس ایرانیان مسلط است و به عنوان کسی که بعد از تقلبات انتخاباتی آشکارا به ایرانیان اعلان جنگ داده است مسئولیت اصلی این جنایات بر گردن او میباشد.
آیتالله خامنهای در دادگاه میکونوس به جرم دستور ترور رهبران کرد محکوم شده است. او نامههای بسیاری در مورد تجاوزات و جنایات دریافت کرده است. نامه سرگشاده فاطمه کروبی آخرین نمونه از موارد مطرح شده در سطح عمومی است. سازمانهای حقوق بشری شواهد گستردهای از جنایات رژیم علیه شهروندان ایرانی را دارند. ما انتظار داریم تا بزودی دادگاهی بینالمللی برای رسیدگی به جرایم رژیم ایران تشکیل شود و خامنهای در آن تحت محاکمه قرار بگیرد.

شتر مرغی بنام اکبر هاشمی رفسنجانی

امیرفرشاد ابراهیمی
این روزها اجلاس مجلس خبرگان رهبری برگزار شده است و مجددا هاشمی رفسنجانی هم به عنوان رئیس این مجلس سخنرانی ای کرده است و و خوب البته حرفهایی هم زده است ، در همین گیر و دار فیلمی هم منشر شده است از برخورد وقیحانه و یا بهتر بگویم حقیرانه ظاهرا بسیجیان مجتمع علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد با فائزه هاشمی ، در این مدت هشت ماهه و اتفاقهای عجیبی که افتاده است دستی در کار است که رفسنجانی را به عنوان سمبل آشتی و انساندوستی و میانه‌روی به ما جابزنند .
در اینکه احمدی نژاد در مناظره اش و خیلی از مقامات حکومتی در این مدت که آخرینش ضرغامی رئیس صدا و سیما بوده است شیلنگ گرفته اند به صدر تا ذیل هاشمی و خانواده اش و آنها را شسته اند و گذاشته اند کنار کاری ندارم اما اینکه علنا احمدی نژاد هاشمی را مخالف و دشمن خود می داند نباید دلیلی باشد که ما در دامان هاشمی غش کنیم ؟ لزوما دشمن دشمن ما دوست ما نمی تواند باشد !
امروز متاسفانه در مدیا و حتا از درون جنبش سبز دارند به نحوی عمل می نمایند که هاشمی را تبدیل به محور نمایند و طوری القا کنند که انگار هر کس منتقد یا مخالف رفسنجانی است تندرو است و الزاما طرفدار احمدی‌نژاد است و همینطور بالعکس .
بماند که این داستان مختص امروز و دیروز و حتا این هفت – هشت ماه اخیر نیست و رفسنجانی و ماشین تبلیغاتی اش که البته در خارج از کشور هم بسیار فعال هستند و می توان به بسیاری از روزنامه‌نگاران اصلاح طلب که اکنون در خارج بسر می برند اشاره نمود که به نحویی دارند فضا را طوری می سازنند که اگر رفسنجانی به میدان بیاید و یا اینکه اگر سکاندار باشد دیگر ایران گل و بلبل می شود و هیچ کشوری حتا آمریکا هم با ایران کاری نخواهد داشت و الخ ...
دوستان داخل و خارج از کشور که این روزها اینچنین فرش قرمز برای هاشمی گسترانیده اند آیا واقعا فکر می کنند با مشتی آلزایمری طرف هستند و مردم فراموش کرده‌اند که همین هاشمی رفسنجانی با دستیاری احمد خمینی کثیف‌ترین و شدیدترین برخوردهای اول انقلاب را با ملی-مذهبی‌ها و بعدها با بنی‌صدر که تنها جرمش صداقتش بود و بعدتر با چپ‌ها و بعدش با آیه الله منتظری کرده است ؟
آیا فراموش کرده اند که هاشمی رفسنجانی در هشت سال دولت بواقع امنیتی اش چه خفقانی را ایجاد کرده بود ؟
آیا فراموش کردند که همین علی فلاحیان که امروز همه تف و لعنش می کنند هشت سال وزیر اطلاعات هاشمی رفسنجانی بود که بدون اجازه رئیس اش آب هم نمی خورد ؟
همین هاشمی بود که دهها منتقد و روزنامه نگار را بخاطر یک نامه اعتراضی به رئیس جمهور و مقالاتی که در انتقاد از سیاست‌های اقتصادی دولتش منتشر شده بود به زندان انداخت و شکنجه کرد و وقتی مجلس هم از وی سئوال کرد که چرا این بازداشتها صورت گرفته و مشخصا نام عزت الله سحابی را هم آوردند جواب شنیدند از وی که " سحابی رویش زیاد شده بود دستور دادم بگیرند رویش را کم کنند ". !
در دولت همین آقای رفسنجانی بود که بسیاری از ترورهای مخالفین جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور اتفاق افتاد.
در همین دولت رفسنجانی بود که وزارت اطلاعات دست به آنهمه کثافت‌کاری‌های اقتصادی و قتل منتقدان و نویسندگان زد .
آیا حضرات گمان می کنند که ملت یادشان رفته است که چطور وقتی ماجرای معامله‌ رفسنجانی با دست‌راستی‌ترین و فاسدترین مسوولین امنیتی آمریکا در زمان ریگان توسط مهدی هاشمی فاش شد چه بلایی بر سر مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان بیت آیه الله منتظری آمد ؟
همین آقای هاشمی است که وقتی در برابر خبرنگاران قرار گرفت که سئوال کردند که چطور شما با اینهمه جرم و جنایت جلوی سعید امامی را نگرفتید گفت : "بله ایشان یک سری بی انضباطی کرده است " ! یعنی ایشان ترور و آدم کشی را نه رد که یکسری بی انضباطی می دانند !
چطور می شود که آیه الله منتظری را به عنوان پدر معنوی جنبش سبز قبول دارند و برایش اشک می ریزند و از مظلومیت آن آه و ناله سر می دهند بعد باعث و بانی این مظلومیت را تطهیر می کنند ؟
هاشمی رفسنجانی و اعوان و انصارش در طی عمر جمهوری اسلامی بزرگترین لطمه‌ها را به ایران از هر نظر که فکرش را بکنید زده است که فکر نمی‌کنم تا وقتی از شرش خلاص نشویم بسیاری از کثافت‌کاری‌هایش، بخصوص در سال‌های آخر زندگی آیه الله خمینی که عملا او و احمد خمینی مملکت را می‌چرخاندند، آشکار شود.
کوچکترین جرم و جنایت هاشمی تحمیل شش سال جنگ بی اثر و خانمانسوز به ایران و کشور در بعد از فتح خرمشهر بوده است .
همین آقا بود که در بعد از فتح خرمشهر در حالی که هم عراق و هم همه کشورهای منطقه آمادگی اش را داشتند تا با میانجیگری جنگ را تمام کنند و حتا خسارتهای ایران را هم بدهند ، آمد در نماز جمعه داد زد که بزودی در بغداد نماز جمعه را اقامه خواهیم کرد و صدام را به سزای عملش خواهیم رساند !
بدون هیچگونه رودرواسی و قاطعانه اعتقاد دارم که این حضراتی که امروز برای هاشمی رفسنجانی یقه می درانند و برایش سوت و کف می زنند و اورا اسوه و الگو معرفی می کنند و تنها آیه الله درون حکومت می خوانندش که میانه رو است و می تواند جنبش سبز را به ثمر برساند یا چیزی به اسم شرم و حیا نمی‌شناسند یا اینکه «حاج‌آقا هاشمی » نانشان را می‌دهد.
همین فیلم فائزه هاشمی که اخیرا پخش شده که چند نفر که معلوم نیست کی هستند و چه وابستگی ای اصلا دارندکه جلویش را گرفتند و دارند برایش خط و نشون می کشند آیا نمی تواند تکرار همان تز کهنه فائزه هاشمی باشد که در سال 1374 به انصار حزب الله پول داده بود تا برایش "نمایشگاه از خون تا شبیخون " راه بیندازند و بر علیه اش فحش بدهند و راهپیمایی کنند و شعار بدهند " عایشه با شتر اومد فائزه با موتور اومد " تا وی در میان مردم محبوب بشود و به مجلس راه بیابد .
اصلا هیچ کاری به لفت و لیس ها و اختلاسهای مدیران کارگزاران سازندگی که با محوریت هاشمی رفسنجانی می گردد ندارم فقط به یک نمونه حرکت سالوسانه ایشان کار دارم که انصار حزب الله از سال 1374 تا 1378 در حالی به کارگزاران و هاشمی و ... انتقاد می کرد و آنها را به باد فحش و ناسزا می گرفت که در ساختمانی در خیابان مجلسی تهران مستقر بود که با دستور دبیرکل کارگزاران آقای کرباسچی شهردار وقت تهران در اختیارشان قرار گرفته بود !
هاشمی رفسنجانی درست است که دولت فعلی احمدی نژاد مقابلش ایستاده است و عملا هم خامنه ای در برابرش قد علم کرده اما همچون شترمرغ است که نه بار می برد و نه می پرد ! وی نه بدرد جنبش سبز می خورد و نه بدرد خامنه ای ، سیاست سی ساله مزورانه وی نه سیخ بسوزد نه کباب بوده است و دقیقا مثل روسیه و چین که دقیقه نود همیشه پشت جمهوری اسلامی را خالی کرده اند وی هم همینطور است از یکطرف در نماز جمعه داد و فریاد می زند که بله آزادی زندانیان سیاسی و از طرف دیگر هم در مجلس خبرگان به تطهیر خامنه ای می پردازد و برای بیماری آیه الله یزدی دعا می کند که سلامت بماند این وزنه انقلاب !!
دوستان این امامزاده هاشمی شفا که نمی دهد کور هم می کند مراقب باشید
پی نوشت :
این حرفها را کسی می زند که خود سالیانی در انصار حزب الله بوده است ! اما اکنون اعتقادم چیز دیگری است ، من لا اقل وقتی به اشتباه خود پی بردم به آن اعتراف کردم و در صدد جبرانش برآمدم ، راهی که برای آقای هاشمی هم میسر است ایشان نمی توانند تا شهر شلوغ شد خود را در شلوغی و جمعیت بیندازند ! اول گذشته شان را شفاف کنند و برادری شان را ثابت کنند بعد بیایند اینور بایستند