۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

مردم در فاصله میان دو تظاهرات چه میکنند؟

یاسمن باجی | تهران | ۰۳ اسفند ۱۳۸۸
جنبش سبز زندگی روزمره بسیاری از ایرانیها را به طور چشمگیری تغییر داده است.
چند ساعت پس از پایان هر تظاهرات، وقتی که کار نیروهای پلیس و شبه نظامی تمام میشود، سر و کله رفتگرها پیدا میشود که حالا برای تمیز کردن خیابانهای کثیف و آشفته تهران پس از درگیریهای خونین حرفهای شدهاند. آنها خوردهشیشهها را از کف خیابان جارو میکنند. آشغالهای سوخته شده برای جلوگیری از گاز اشکآور را جمع میکنند تا فردا شهر زندگی عادی خود را آغاز کند.
شهرداری تهران برای رفاه حال رفتگرها سطلهای زباله پلاستیکی را عوض کرده و جایشان فلزی گذاشته است. حالا دیگر نمی شود این سطلها را سوزاند اما معترضان یاد گرفتهاند که از آنها به عنوان طبل جنگ استفاده کنند.
روز بعد از تظاهرات، زندگی عادی برای ایرانیها آغاز میشود. اما برای خیلیها این زندگی عادی با هشت ماه پیش تفاوتهای آشکاری دارد. آنها باید فردای روز تظاهرات به دنبال اقوام و دوستان گمشده خود بگردند و به همه جا سرک بکشند: بیمارستانها، کلانتریها، زندان اوین، دادگاه انقلاب و البته آخر از همه قبرستانها مثل قبرستان مشهور و بزرگ تهران با نام بهشت زهرا.
پزشکان و پرستاران آشنا که بیمارستانهای کوچک خانگی برای مراقبت از مجروحان تظاهرات درست کردهاند مجبورند در ساعتهای استراحت هم مراقب بیماران خود باشند.
صحبتهای عمومی در تاکسیهای عمومی و اتوبوسها همچنان برقرار است و روزهای اول پس از هر تظاهرات خیلی بیشتر هم میشود. به قول یک روانشناس: "مردم میخواهند آسیب روانی ناشی از سرکوب را با حرف زدن ترمیم کنند، این یک جور عزاداری عمومی غیر رسمی است."
کارمندان دولتی روز بعد از تظاهرات خیلی عادی به سر کار میروند. آنها که دسترسی راحتتری به اینترنت در سر کار دارند از فرصت استفاده میکنند تا اخبار و بیانیههای مهم را منتشر کنند و البته بخشنامههای محرمانه دولتی را روی اینترنت بگذارند.
در حالیکه روزنامههای مخالفان توسط دولت توقیف شدهاند و روزنامه نگاران در زندان و یا تحت فشار هستند، خبررسانی به وظیفهای برای همه مردم تبدیل شده است. هر کسی به خبری دسترسی دارد، به تشخیص خودش آن را منتشر میکند. مینا وبلاگنویسی است که عضو بالاترین است. بالاترین شاید مشهورترین وبسابت ایرانی است که کارش شبیه سایت معروف دیگ است. او میگوید: "ساعت مشخصی برای این کار ندارم، همه جا دنبال خبر و پخش آن هستم، سرکار، توی تاکسی یا اتوبوس یا موقع خرید در بقالی". مینا مشخصات یکی از کشته شدههای تظاهرات روز عاشورا را تصادفی از دو دختر دانشآموز در اتوبوس شنیده بود، او بلافاصله به آدرسی که از آنها گرفته بوده میرود و از روی آگهی ترحیم عکس میاندازد و روی اینترنت میگذارد.
مردم در تظاهرات سعی میکنند حجاب معمول جمهوری اسلامی را رعایت کنند تا به راحتی شناسایی نشوند. اما در روزهای عادی دیگر قواعد حجاب دولتی را رعایت نمیکنند. مانتوهای دختران کوتاه شدهاند و در فصل سرما دختران به جای روسری کلاههای رنگی سر میگذارند. گشت ارشاد (پلیس اخلاقی) دوباره در خیابانها پیدا شده و قایم باشک بازی جوانان با آنها دوباره شروع شده است.
الکل هنوز به راحتی پیدا میشود و مهمانیهای مختلط شبانه بدون ترس از حمله پلیس اخلاقی همچنان به راه است. اما حالا دیگر محال است که موضوع صحبت در مهمانیها به سیاست کشیده نشود.
فوتبال که روزگاری مهمترین موضوع بحث مشترک ایرانیها بود حالا دیگر اهمیت سابقش را از دست داده است. طرفداران دو تیم مشهور استقلال و پرسپولیس که به ترتیب خود را آبی و قرمز میخوانند دیگر کمتر با همدیگر کلکل میکنند.
سینماها در روزهای عادی رونق سابق خود را دارند اما مردم از جشنواره دولتی فیلم فجر امسال استقبال نکردند. برخلاف سالهای گذشته که برای خریدن بلیطها سر و دست شکسته میشد، امسال ز صفهای طویل مشتاقان فیلم جلوی سینماها خبری نبود.
شرکت در فعالیتهای اعتراضی علیه حکومت به تدریج باعث پیدایش دوستیهای جدید و تشکیل گروههای کوچکی از معترضان شده است که فعالیتهایی منظم برای خود تعریف کردهاند و این خود موجب شکلگیری رفتارهای اجتماعی جدیدی شده است.
مادران زندانیها یکدیگر را پیدا میکنند و جلسههای دست جمعی ترتیب میدهند. نسترن که پسرش را در تظاهرات روز عاشورا گرفتهاند با ناخنهای مانیکور شده و موهای زرد و ابروهای تتو به این جلسهها میآید. او اسم هیچ مقام سیاسی را بلد نیست. در کنارش معصومهخانم نشسته که ساکن منطقه فقیر نشین خانیآباد نو است. معصومه سواد ندارد. اما هربار که از ملاقات پسرش در زندان برمیگردد شماره تلفن تعدادی از زندانیها را حفظ میکند تا به خانوادههایشان اطلاع دهد که عزیرانشان زنده و در زندان هستند. مادر دیگری در ملاقات حضوری با پسرش، بیانیه تسلیت زندانیها به میرحسین موسوی - به خاطر ترور خواهرزادهاش - را خارج کرده بود.
میرحسین موسوی در بیانیه سیزدهم خود نوشته بود:"باید امیدوار بود تا این مبارزه وجدان عمومی جامعه را درگیر کند، به نحوی که مقابله با آن برای هر حکومتی دشوار باشد". به نظر می رسد جنبش سبز حرکت تدریجی و آرام خودش را به سمت زندگی عادی مردم آغاز کرده است.
فرشته ۲۴ ساله که در منطقه فقیرنشین جنوب شهر تهران زندگی میکند، عضو هیچ حزب و سازمانی نیست. او با دوستانش گروه کوچکی تشکیل دادهاند تا به خانوادههای کم بضاعت که عضوی از آنها بهخاطر اعتراضهای هشتماهه اخیر زندانی شده کمک کنند. او میگوید: "فکر این کار وقتی به ذهنم رسیده است که پسر همسایهمان که نانآور خانوادهای بود که اصلا وضع مالی خوبی نداشت، دستگیر شد". گروه کوچک آنها تاکنون توانسته است خانواده ۱۵ زندانی را شناسایی کند؛ یا خود به آنها کمک میکنند و یا اسم و نشانیشان را به سازمانهای خیریه میدهند.
علیرضا که ۳۰ ساله و مهندس است، همراه با دوستانش، شبها روی دیوارها شعارنویسی میکند. او با خنده میگوید: "تقریبا هر نیمهشب سوار بر موتور، ماموریتشان را انجام میدهند". گروه دیگری از دوستانشان اسپری و رنگ تهیه میکنند و گاه آنها را به شام مهمان میکنند. همه جای تهران، در خیابانهای بزرگ و پر رفت و آمد تا کورهراههای کوهستانهای اطراف پر از شعارهای سبزرنگ شده است. روی تابلوهای راهنمایی در اتوبانها رنگ سبز پاشیده شده است. دولت فروش اسپری سبز را ممنوع کرده اما به راحتی میشود آنها را پیدا کرد.
مادر علیرضا که نمیتواند به تظاهرات برود در خانه روی اسکناسها شعار مینویسد. شعارنویسی روی اسکناسها دولت احمدینژاد را کلافه کرده است. بانک مرکزی اعلام کرده بود که از ۱۷ دیماه اسکناسهای شعارنویسی شده بیارزش شناخته خواهند شد. اما کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از قبول این اسکناسها سرباز زند. محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی اوایل بهمنماه ناچار شد از نامحدود بودن مهلت تحویل این اسکناسها خبر بدهد.
تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بسیاری از جامعهشناسان از بحران بیاعتمادی در ایران سخن میگفتند اما حالا انگار که جامعه دارد حس مشترکی را تجربه میکند. گاهی یک لبخند کافی است تا ارتباط برقرار شود. یک استاد جامعهشناسی که نخواست نامش فاش شود میگوید: "اعتماد میان مردم باعث شده است تا آنها فضای خصوصی خود را به روی مبارزه باز کنند". روزهای تظاهرات در خانه بسیاری از مردم به روی کسانی که تحت تعقیب پلیس یا نیروهای امنیتی هستند باز است.
آذر که یک مخالف سیاسی فعال است میگوید که او و دوستانش "در فاصله بین دو تظاهرات دچار غم تنهایی میشوند". آنها تصمیم گرفتند تا حداقل هفتهای دور هم جمع شوند. آذر میگوید:" در این دورهها اخبار، نگرانیها و نیز خاطرات خنده دارمان از تظاهرات را برای هم میگوئیم و مهمتر از همه به هم امید میدهیم."
هنوز هیچ آمار دقیقی در دست نیست که جنبش سبز چهقدر هوادار دارد اما جنیش اینقدر گسترده هست که به راحتی بتواند کارهایش را در فضای کاملا امنیتی که مرتب هشدار و تهدید دریافت میکند، انجام بدهد.
"جنبش سبز مانند کوه یخ است" این نکته را یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران که نخواست نامش ذکر شود عنوان میکند و میگوید: "تنها ده درصد جنبش در روزهای تظاهرات قابل مشاهده است در حالیکه بقیه هواداران آن در روزهای عادی بیسر و صدا دارند کار خود را میکنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر